اولین قدم در مسیر نمایشنامه‌نویسی

 متن زیر بخشی از نمایشنامه سوءتفاهم، آلبر کامو

ظهر، تالار عمومی مسافرخانه

مادر: گاهی دوست دارم ببینم تو می‌خندی.

مارتا: موقع خنده‌ی من هم می‌رسد، قسم می‌خورم.

مادر: من هرگز تو را خندان ندیده‌ام.

مارتا: علتش این است که من در اتاقم می‎‌خندم، در ساعاتی که تنها هستم.

مادر:(بادقت به او و نگران) چه قیافه‌ی سختی داری مارتا

مارتا:(آرام نزدیک می‌شود) یعنی تو آن را نداری؟

مادر:(همانطور که به او می‌نگرد پس از لحظه‌ای) گمان می‌کنم چرا، گاهی

مارتا:(عصبانی) آه مادر، وقتی یک پول حسابی جمع کردیم و توانستیم این سرزمین‌های درندشت را ترک کنیم، وقتی این مسافرخانه و این شهر بارانی را پشت سر گذاشتیم و این سرزمین بی‌افتاب را فراموش کردیم، روزی که عاقبت دربرابر دریا که من این همه خوابش را می‌بینم قرار گرفتیم، آخر در آن روز مرا خواهی دید که می‌خندم.

اما برای آنکه آدم بتواند آزادانه لب دریا زندگی کند، خیلی پول لازم دارد. برای همین هم که شده نباید از کلمات ترس و واهمه داشت. از همین لحظه هم که شده باید به فکر کسی بود که می‌خواهد بیاید. زیرا اگر او حسابی پولدار باشد، شاید ازادی من شروع بشود.

مادر: اگر پولدار باشد و اگر تنها باشد.

مارتا: و اگر تنها باشد. برای اینکه راستش فقط آدم تنها به درد ما می‌خورد. تو با او خیلی حرف زدی مادر؟

مادر: نه، همه‌اش دو جمله

مارتا: با چه قیافه‌ای از تو اتاق خواست؟

مادر: نمی‌دانم. من بد می‌بینم و درست هم نگاهش نکردم. به تجربه برای من ثابت شده که بهتر است آدم نگاهشان نکند. خیلی آسان‌تر است که آدم کسی را که نمی‌شناسد بکشد. خوشحال باش، من دیگر از کلمات نمی‌ترسم.

مارتا: اینطور بهتر است. من گوشه و کنایه را دوست ندارم. جنایت، جنایت است. آدم باید بداند چه می‌خواهد. به نظرم تو هم الان وقتی که به این مسافر جواب می‌دادی، این مطلب را می‌دانستی، چون درباره‌ی آن فکر کرده بودی.

مادر: درست نیست اگر بگوییم فکرش را کرده بودم. اما عادت، نیروی بزرگی است.

مارتا: عادت؟ تو الان خودت گفتی که موقعیت مناسب کم گیر می‌اید.

مادر: بی‌شک، اما عادت از جنایت دوم شروع می‌شود. با جنایت اولی هیچ چیز شروع نمی‌شود. جنایت اولی چیزی است که تمام می‌شود. و بعد اگر موفقیت نادر باشد، جنایت‌های بعدی در سال‌های درازی اتفاق میوفتد. و عادت به وسیله خاطره تقویت می‌گردد. بله، درست عادت بود که مرا واداشت به این مرد جواب بدهم و عادت به من خاطرنشان ساخت که به او نگاه نکنم و مرا مطمئن کرد که او حتمن قیافه‌ی یک قربانی دارد.

مارتا: مادر باید کشتش.

مادر:(خیلی اهسته) بی‌شک، باید کشتش.

از کودکی شیفته‌ی تاتر بوده‌ام. شیفته‌ی آن لحظاتی که میان همهمه و رفت‌وآمد آدم‌ها به انتظار سپری می‌شود. شیفته‌ی نشستن روی صندلی‌ها و خیره شدن به صحنه‌ای که غرق در تاریکی است اما مانند سیاهچاله‌ای پر رمز و راز با آن مکش عجیبش تو را در خود فرو می‌برد.  بعد انگار که زمین چرخیده باشد، همه‌چیز برعکس می‌شود. آسمان بالای سر تو و تمام آدم‌های کنارت تاریک شده و نور روی همان صحنه‌ی روبرو میوفتد و تصویر مبهمش را واضح و شفاف می‌کند.

تماشای تاتر تجربه‌ی منحصر به فردی است. احساس می‌کنی مانند آلیس به سرزمین دیگری پرتاب شده‌ای؛

سرزمینی واقعی که برای لمس صحنه و آدم‌هایش کافی است دستت را دراز کنی و ناگاه می‌بینی که خودت هم قسمتی از آن شده‌ای. انگار همه‌چیز مقابل چشمانت رخ می‌دهد، انگار به تو اجازه داده‌اند که از نزدیک‌ترین فاصله، شاهد تجربه‌ی زیسته آدم‌های دیگر باشی. بعد ناگهان به خودت می‌ایی و می‌بینی همه چیز تمام شده است. صدای دست تماشاگرها با تعظیم بازیگران همراه می‌شود و به دنیای خودت بازمی‌گردی.

اما این نمایش در ظاهر واقعی پشت‌صحنه‌ای به قدمت ماه‌ها و یا شاید سال‌ها دارد؛ وقتی که بازیگرها دور هم جمع می‌شوند و تمرین می‌کنند، یا نه، وقتی که کارگردانی تصمیم به ساخت آن می‌گیرد، نه حتی قبل‌تر از آن، زمانی که نویسنده‌ای قلم در دست می‌گیرد و متنی می‌نویسد که به آن نمایشنامه می‌گوییم.

ماه‌ها است که دغدغه‌ی نمایشنامه‌نویسی دست از سرم برنمی‌دارد. هنوز به چم و خم آن وارد نشده‌ام و ادعایی هم ندارم، اما دوست دارم قدم به قدم یاد بگیرم و به اشتراک بگذارم. اگر مصرانه خیال می‌کنید که به خواندن و نوشتن نمایشنامه علاقه‌ ندارید، به شما توصیه می‌کنم صبر کنید. نویسندگی، دالان پرپیچ و خمی است که هر در آن به درهای دیگر راه دارد. درب نمایشنامه‌نویسی را به روی خود قفل نکنید.

و اما اولین سوالی که باید در ابتدای مسیر بپرسیم این است:

نمایشنامه چیست؟

اگر از هر یک از شما این سوال را بپرسم، به سادگی پاسخ می‌دهید:

متنی که برای اجرا در قالب نمایش نوشته می‌شود.

اما اگر بخواهیم تعریفی جامع‌تر ارائه دهیم، می‌توانیم به کتاب نمایشنامه‌نویسی اثر انجلو پارا مراجعه کنیم:

نمایشنامه: داستانی است که در قالب نوشته درامده و شامل گفتگو (آنچه شخصیت‌ها می‌گویند) و توضیحات صحنه (آنچه شخصیت‌ها به صورت بدنی انجام می‌دهند) است.

تاتر: تاتر شاخه‌ای از هنرهای نمایشی است که در آن نمایشنامه در حضور تماشاگران اجرا می‌شود. (البته تاتر می‌تواند به ساختاری فیزیکی اشاره کند که نمایش داخل آن به اجرا درمی‌اید.) تاتر در بدوی‌ترین شکل خود نیازی به کارگردان و حتی حضور نمایشنامه‌نویس پس از کامل شدن متن نمایشنامه ندارد. لازم نیست انیشتین باشید تا فرمول زیربنایی تاتر را درک کنید:

متن + اجرا کننده + تماشاگر = تاتر

چرا باید نمایشنامه بخوانیم؟

راستش را بخواهید هیچ بایدی وجود ندارد. شما می‌توانید نمایشنامه بخوانید و یا نخوانید. قصد من نه متقاعد کردن شما، که ترغیب شما به خواندن نمایشنامه است.

  • تقویت دیالوگ‌نویسی:

یکی از بزرگ‌ترین چالش‌هایم در نوشتن رمان، دیالوگ‌نویسی است. همین که پایت را از گلیمت درازتر می‌کنی و وارد عرصه‌ی داستان‌نویسی می‌شوی، انبوهی از اطلاعات بر سرت آوار می‌شود؛ پیرنگ، صحنه‌پردازی، شخصیت‌پردازی، زاویه دید، ویراستاری، دیالوگ‌نویسی و… . البته که همه‌ی این‌ها به هم متصل و وابسته هستند اما تمرکز تکه‌پاره شده‌ات، باعث می‌شود که پایت در برخی زمینه‌ها لنگ بزند و این پای من همیشه در دیالوگ‌نویسی لنگ زده است.

به همین خاطر گوش‌هایم همیشه تیز است تا اگر کسی حرف از تکنیک و راهکار زد، سریع‌السیر به سراغش بروم تا بلکه با دارویی این لنگ‌زدن را بهبود ببخشد. داروی تجویزی استاد کلانتری برای دیالوگ‌نویسی، خواندن نمایشنامه بود و همان نقطه‌ی شروعی برای من شد.

نمایشنامه به خاطر ماهیتی که دارد، به شما کمک می‌کند تا توجه بیشتری روی دیالوگ داشته باشید. اتفاق‌ها درنمایشنامه معمولا از طریق دیالوگ‌ها و تغییر صحنه رخ می‌دهند و همین امر باعث تقویت دیالوگ‌نویسی می‌شود.

  • تقویت ذهن:

تعدد شخصیت‌ها، نداشتن توضیحات اضافه، سرعت حرکت بین گفت‌وگوها، عدم پرداختن به جزئیات و خیلی موارد دیگر، خواندن نمایشنامه را چالش‌برانگیز می‌کند.

یک نمایشنامه‌ی خوب تمرکز شما را بالا می‌برد و شما را وادار به تصویرسازی می‌کند. درست است که تماشای اجرای یک نمایشنامه لذت‌بخش است اما من گمان می‌کنم هیچ چیز جای خواندن آن را نمی‌گیرد.

در هنگام تماشا، ریتم بالای اجرا ممکن است باعث از دست رفتن برخی از جملات شود و در ضمن تصویرسازی شخصیت‌ها و لحن و واکنش‌ها آن‌ها را از شما می‌گیرد. بنابراین خواندن نمایشنامه هم به اندازه‌ی تماشای آن می‌تواند لذت‌بخش باشد.

در این رابطه می‌توانید مطلب خانم زهرا شریفی را بخوانید.

  • عدم وجود تفسیر شخصی

ادوارد فرانکلین آلبی یک نمایشنامه‌نویس آمریکایی است. احتمالا او را با نمایشنامه‌ی چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟ می‌شناسید. نوشته‌ی زیر بخشی از صحبت‌های او در رابطه با خواندن نمایشنامه است:

هیچ اجرایی نمی‌تواند نمایشنامه‌ی بزرگی را از آنچه هست بهتر کند و بیشترِ اجراها نمی‌­توانند حق مطلب را به حد کفایت ادا کنند، حال یا به این خاطر که ذهنِ دست­‌اندرکارانشان به رغمِ تلاش‌­هایِ صادقانه‌­ای که دارند هنوز برایِ آن کار آمادگی نداشته و یا اینکه بازیگران مصرانه علاقه به تفسیر دارند و نتیجه‌اش این می‌شود که تجربه‌ی ما مخاطبان از نمایش دچار محدودیت‌هایی خواهد بود.

وقتی جزوِ داوران یکی از این مسابقات نمایشنامه­ نویسی هستم، همیشه اصرار دارم خودم و بقیه‌ی داوران متنِ نمایشنامه‌ها را حتما بخوانیم حتی اگر اجرایشان را دیده باشیم. و چه بسیار بوده مواردی که اصرار من باعث واکنش‌هایی شده از این دست:

«این نمایشنامه خیلی بهتر از اجرایی است که من دیدم!» یا «کارگردان واقعا کاری کرده که آن نمایشنامه بهتر از چیزی که بوده به نظر بیاید!».

من معتقدم در اجرای مناسب، همه ­چیز از بازی، کارگردانی، طراحی و حتی متن باید ناپدید باشد و فقط باید با قصد و نیت بی‌حشو و اضافه‌ی نویسنده مواجه باشیم.

اما تصور اینکه تفسیر هم‌سنگ و هم‌پای آفرینش است، کارها را خراب می‌­کند. حرف من این نیست که نباید اجرای نمایشنامه‌­ها را دید. اجراهای معرکه کم نیست تعدادشان. اما حواستان جمع باشد که اجرای یک اثر یعنی اعمال نظر در آن، یعنی تفسیر آن و اگر با متن نمایشنامه روی صفحه­ آشنا نشده باشید، تفسیری که به شما ارائه می‌­دهند دسته ­دوم است و چه بسا تفاوت شگرفی با مقصود اصلی نویسنده داشته باشد.

 البته خوانش شما از یک نمایشنامه هم خودش اعمال نظر و تفسیر است، اما در رویارویی شما با نویسنده دست‌ها و ذهن­‌های کمتری در کارند.

  • امتحان آن ضرر ندارد.

فکر می‌کنم خیلی نباید دنبال دلیل برای خواندن نمایشنامه باشیم. مگر قبل از مطالعه‌ی یک کتاب، لیستی از دلایل برای خودمان ردیف می‌کنیم؟ خواندن نمایشنامه آنقدر جذاب هست که نیازی به دلیل نداشته باشد.

من نمایشنامه می‌خوانم چون برایم لذت‌بخش است، چون بعد از مدتی انگار صحنه‌ها جان می‌گیرند و مقابل چشمانم رخ می‌دهند. چون وقتی سریالی می‌بینم که از نمایشنامه‌ای اقتباس شده که قبلا آن را خواندم، احساس خوبی به من دست می‌دهد.

مقایسه‌ی بین اجرای نمایش و متن برایم شیرین است. جاگذاری خودم به جای یکی از شخصیت‌های نمایشنامه و تصور بازی کردن آن، حس و حال خوبی را برایم به ارمغان می‌اورد.

نمایشنامه یکی از گونه‌های ادبی است و به عنوان یک نویسنده دوست دارم طعم همه‌ی غذاهای سلف نویسندگی را بچشم. اولین باری که نمایشنامه خواندم غرق آن شدم و نفهمیدم که چطور صفحات را ورق زده و به جلو رفتم. همین‌ها برایم کافی است تا دوباره نمایشنامه بخوانم. ((مثلا قرار بود دلیل نیارم.))

خلاصه اینکه امتحانش ضرر ندارد، امتحانش کنید.

بیایید این متن را با خواندن اسم چند نمایشنامه به پایان برسانیم. من هم خیلی از این نمایشنامه‌ها را نخوانده‌ام اما حین نوشتن، مجذوب عنوان بعضی از آنها شدم. نگاهی اجمالی روی اسم‌ها بیندازید شاید یکی از عنوان‌ها به دل شما هم نشست.

برخی از نمایشنامه‌نویسان ایرانی:

  • بهمن فرسی

 

نمایشنامه‌ها: گلدان، چوب زیر بغل، پله‌های یک نردبان، صدای شکستن، موش، آرامسایشگاه، هشت بعلاوۀ یک، و هویت: مستعار

  • بهرام بیضایی

 

نمایشنامه‌ها: طومار شیخ شرزین، شب هزار و یکم، سهراب‌کشی، ندبه، چهار صندوق، مجلس قربانی سنمار، اژدهاک، آرش و کارنامه‌ی بندار بیدخش، مترسک‌ها در شب، پهلوان اکبر نمی‌میرد، سفر سندباد، مرگ یزدگرد، فتح‌نامه‌ی کلات

  • غلامحسین ساعدی

 

نمایشنامه‌ها: آی بی‌کلاه آی باکلاه، مار در معبد، دیکته و زاویه، ضحاک، خانه روشنی، جانشین، چشم در برابر چشم، چوب به دست‌های ورزیل

  • اکبر رادی

 

نمایشنامه‌ها: تانگوی تخم‌مرغ داغ، خانمچه و مهتابی، روزنه آبی، ملودی شهر بارانی، هاملت با سالاد فصل، لبخند باشکوه آقای گیل

  • محمد رضایی راد

 

نمایشنامه‌ها: سفرنامه‌ی برزخ، ناکجا، رقصی چنین، فرشته تاریخ، فعل: شطحیاتی در دستور، گزارش خوب

لیستی از نمایشنامه‌های پیشنهادی خارج از ایران:

بالاخره این زندگی مال کیه؟ اثر برایان کلارک

در میان کاغذپاره‌ها، اثر جوردی‌مند

لیرشاه، شکسپیر

مرغ دریایی، آنتوان چخوف

دوازده مرد خشمگین، رجینالد رز

مرگ در می‌زند، وودی آلن

مرگ فروشنده، آرتور میلی

سه خواهر، آنتوان چخوف

اگر پیشنهادهای بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم به اشتراک بگذارید.

 نویسا باشید.

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

29 پاسخ

  1. من دشمن مردم و هدا گابلر هنریک ایبسن رو خیلی دوست داشتم
    کلا لفاظی ایبسن برام اعجاز آوره
    از رادی فقط یکی خوندم از پشت شیشه ها
    ولی قبول دارم که نمایشنامه خیلی جذابه و توصیف صحنه و دیالوگ خیلی دقیق و جذابه

  2. نمایشنامه اول رو که خوندم خیلی هیجان انگیز بود مشتاق شدم که ادامه اش رو بخونم.
    حالا که درباره نمایشنامه می‌نویسی سعی کن خودت هم نمایشنامه بنویسی. من خوندن نمایشنامه رو خیلی دوست دارم. نمایشنامه هایی که معرفی کرده بودی رو باید حتمن بخونم از لیستت چندتایی رو بیشتر نخونده بودم

    1. لیلای عزیزم ممنونم از نگاهت و وقتی که گذاشتی
      خوشحالم که دوست داشتی
      و کاملا درست می‌گی. راستش یه چیزایی می‌نویسم ولی فکر می‌کنم تا انتشار راه طولانی‌ای در پیشه.
      امیدوارم نمایشنامه‌ها رو بخونی و کیف کنی

  3. سلام به یاسمین خوش ذوقِ خوش نویس🥰
    خیلی خوب بود
    لذت بردم
    اولش با یه نمایشنامه مخاطب رو سر ذوق آوردی
    بعد از خودت گفتی و توضیحات کلی درباره نمایشنامه
    و بعد مجموعه‌ای از نمایشنامه‌های خوب نمایشنامه‌نویسان نامی
    که اسم این نمایشنامه ‌ها خودشون ایده میدن برای نوشتن
    آفرینها به تو یاسمین جان
    این اولین پستت باشه ببین پستهای بعدی چه خواهد بود
    با قدرت به شکفتن خود ادامه بده❤️

    1. به به سلام به زهرای خوش‌انرژی
      چه کامنت انگیزه‌بخش و دقیقی بود، ممنونم از مهرت عزیزم
      از شما که انقدر بی‌نظیری یاد می‌گیرم.
      اینکه فهمیدم مدت زیادیه که بی‌وقفه منتشر می‌کنی خیلی تلنگر خوبی بود واسم. صمیمانه امیدوارم که هیچ‌وقت از نوشتن جدا نشی و هرروز بیشتر باهاش بدرخشی.
      درضمن تحلیلت هم خیلی خوب بوداااا

  4. اول اینکه چه خوب که شروع کردی و بهت تبریک میگم. به عنوان اولین پست خیلی عالی نوشتی و نکات خوبی رو گفتی. کاملا حس و علاقه‌ات به نمایش‌نویسی هویدا بود در کلماتت. میدونم که با تلاش و علاقه‌ای که داری حتما موفق می‌شی ❤

  5. سلام به یاسمین عزیز
    چه خوب و کامل نوشته بودی عزیزم.
    والا من اهل نمایشنامه‌خوانی نیستم. یکی دو تا نصفه خوندم و رها کردم. اینکه آدمها رو چجوری تشویق کنیم که جذب بشن خیلی مهمه و بنظرم تو تونستی این تاثیر سازنده رو روم بذاری.
    چقدر نمایشنامه ایرانی داریم. اصلن تصورش رو هم نمیکردم. خیلی کنجکاو شدم اول از ایرانیا شروع کنم.
    راستی این رو هم بگم چقدر حست از تئاتر رو‌خوب بیان کردی👌💝

    1. سلام سپیده‌ی مهربون
      چه قدر از خوندن کامنتت ذوق کردم.
      و درست می‌گی. کلی نمایشنامه‌نویس حرفه‌ای ایرانی داریم که اسامی خیلی‌هاشون رو ننوشتم.
      امیدوارم شروع کنی و لذت ببری

  6. درود بر یاسمین عزیز. اولین مطلب مفیدت رو خوندم. خیلی خوب و روان نوشتی. مزایای نمایشنامه خوندن خیلی خوب بود. ولی متاسفانه من همیشه از خوندنش در میرم. اما حتمن خواهم خوند.😍🌱👏🏻

    1. درک می‌کنم، حقیقتش خودم هم اوایل مقاومت داشتم و خیلی با خوندن نمایشنامه کنار نمی‌اومدم. اما فکر می‌کنم برای کسی که دوست نداره هم بد نیست که گاهی سراغش بره.
      ممنون از نظرتون

  7. بیشتر نمایشنامه‌های پیشنهادیت رو خوندم یا تاترهایی که با اقتباس از اونها تولید شدن رو دیدم اما راستش نمایشنامه خون جدی نبودم و نیستم اگرچه دلم میخواد باشم ..ممنون برای معرفی و توضیحات مفیذت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *